توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 57660
سرمقاله کیهان؛ فرض كنيم معامله كرده باشند
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۳۶
 فرض كنيم معامله كرده باشند... (يادداشت روز)«روسيه با امريكا معامله كرده است». اين جمله اي است كه اين روزها زياد مي شنويم. اما تحليل دقيق سناريوهاي پيش رو مستلزم آن است كه از اين حد بسيار فراتر برويم. تمركز بر اين جمله، معنايي بيش از توقف در بديهيات ندارد. روسيه همواره در حال معامله با امريكا بوده است. در مورد پرونده هسته اي ايران بيش از 6سال است كه اين روند آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد به طوري كه از يك جنبه، تاريخ پرونده هسته اي ايران را مي توان تاريخ معامله هاي روسيه با امريكا دانست. پس مهم اين نيست كه بگوييم روسيه و امريكا معامله كرده اند، مهم اين است كه ببينيم اين معامله دقيقا درباره چه موضوعاتي و تا چه اندازه صورت گرفته و تا آنجا كه به ايران مربوط مي شود چه نتايجي مي تواند داشته باشد.مشاوران اوباما در همان روزهاي اول ورود به كاخ سفيد گفتند كه دكمه «ري ست» را در روابط روسيه و امريكا فشار خواهند داد. مقصود آنها آنطور كه هيلاري كلينتون بعدها گفت اين بود امريكا بايد هر چه زودتر روابط خود با روسيه را از وضعيت بحراني كه سياست هاي بوش بوجود آورده، خارج كند. اينكه چرا اوباما چنين رويه اي را در پيش گرفت به يك بحث كلي تر در اين باره باز مي گردد كه امريكايي ها با پايان يافتن دوران جرج بوش كاملا دريافته بودند كه امريكا ديگر در موقعيتي نيست كه بتواند اهداف خود در جامعه بين المللي را به طور يكجانبه و بدون همراهي بقيه بازيگران تعقيب كند. درك محدوديت هاي اقدامات يكجانبه از جانب امريكا كه در دوران بوش- كه خصوصا در مقابل ايران به خوبي خود را نشان داد- منجر به تدوين سياستي از جانب امريكا شد كه تمركز خود را به جاي يك جانبه گرايي بر جلب مشاركت بين المللي در رسيدگي به موضوعات مهم و در صدر آنها مسئله ايران قرار مي داد. استراتژي فشار دادن دكمه «ري ست» كه البته فقط محدود به روسيه هم نيست، در واقع مبتني بر دو پيش فرض است: اول اينكه واشينگتن به خوبي دريافته است توان انفرادي امريكا براي كنترل پديده هاي بين المللي و سوق دادن آنها به مسير مورد نظر خود بسيار اندك است و ورود يك جانبه به مسائل بين المللي به جاي آنكه قدرت امريكا را به جهان نشان دهد ضعف هاي آن را آشكار خواهد كرد. پيش فرض دوم، كمي قديمي تر است. امريكايي ها مدت هاست تصور مي كنند يكي از اصلي ترين علت هاي مقاومت ايران در مقابل درخواست هاي غرب اين است كه ايران باور كرده اختلافات ميان اعضاي گروه 6 خصوصا روسيه و امريكا به دلايل متعدد چنان فراوان است كه به آنها امكان توافق بر سر هيچ نوع اقدام موثري (به شكل تحريم يا غير آن) عليه ايران را نمي دهد. تصور غربي ها اين است كه اين باور در سيستم تصميم سازي استراتژيك ايران كاملا جاگير و تثبيت شده و طمع در اختلافات داخلي گروه 6 يكي از اصلي ترين عواملي است كه اجازه نمي دهد ايران امتيازي به غرب واگذار كند. بر اين مبنا، اوباما قلب استراتژي خود را شكستن اين باور در ذهن تهران قرار داده است و به زعم خود قصد دارد ثابت كند همه جامعه جهاني به اندازه امريكا با برنامه هسته اي ايران مخالف و آماده اقدام عليه آن هستند.امريكا براي رسيدن به اين هدف دو پروژه موازي را كليد زد. پروژه اول تلاش براي جدا كردن ايران از مجموعه كشورهايي مانند سودان، سوريه و كوبا و حتي ونزوئلاست كه در منازعات بين المللي به عنوان متحد آن عمل مي كنند. دقيقا در چارچوب همين پروژه، با فشار و حمايت كاخ سفيد، مذاكرات سوريه و اسراييل آغاز شد؛ مذاكراتي كه صهيونيست ها بوضوح اعلام كرده اند نهايتا هدفي جز جدا كردن سوريه از محور مقاومت بويژه ايران ندارند و سوريه هم تداوم آن را به حضور مستقيم امريكا منوط كرده است. در مورد سودان، امريكا براي اولين بار اسكات گريشن يكي از ديپلمات هاي عالي رتبه وزارت خارجه خود را به عنوان فرستاده ويژه در امور اين كشور تعيين كرد و تا كنون بيش از چند دور مذاكره هم ميان او و مقام هاي بلند پايه سوداني برگزار شده كه البته ظاهرا نتيجه چنداني نداشته است. درباره كوبا و ونزوئلا هم پروژه هايي از جنس تماس مستقيم در حال طراحي است كه منابع امريكايي مي گويند به زودي عملياتي خواهد شد. از آنجا كه به دليل پيوستگي عميق ايران و متحدانش بسيار بعيد است اين پروژه لااقل در كوتاه مدت موفق باشد، امريكايي ها پروژه ديگري را هم به موازات آن طراحي كردند كه بر همراه كردن كشورهاي بزرگ با امريكا عليه ايران متمركز است و به طور خاص، روسيه، چين و اتحاديه اروپا را در بر مي گيرد. اين درست و در جاي خود بحثي مفصل است كه مشكلات امريكا با اين كشورها منحصر به ايران نيست و برخي از بده بستان هاي ميان آنها حتي اگر چيزي به نام پرونده ايران هم وجود نداشت در هر حال انجام مي شد، اما بسيار مهم است كه توجه كنيم غربي ها همواره روابط خود با ديگر كشورها را در قالب يك پكيج قرار مي دهند و دقيقا به اين دليل هر نوع تعاملي درباره هر يك موضوع خاص بر سرنوشت ديگر مسائل روي ميز مستقيما تاثير خواهد گذاشت و ايران هم يكي از مهم ترين مسائل روي ميز است.در هر دو پروژه، يعني هم براي جدا كردن ايران از دوستانش و هم براي جلب حمايت ديگر كشورها از اقدام عليه ايران، امريكايي ها از يك الگوي واحد استفاده مي كنندكه خود آن را «شروع از مسائل امكانپذير» ناميده اند. مقصود از «مسائل امكانپذير» در اينجا مسائلي است كه امريكايي ها تصور مي كنند رسيدن به توافق درباره آنها امكانپذير است. شروع مذاكرات با طرف هاي مختلف از اين موضع به اين معناست كه امريكايي ها نمي خواهند وارد حوزه هاي اختلاف برانگيز يا مذاكرات دشوار شوند. در واقع اوباما براي آنكه بتواند به سرعت ادعا كند استراتژي تعاملي اش صحيح بوده و امريكا ضمن اصلاح وجهه خود جهان، اتحادهاي سابق با كشورهاي قدرتمند را كه در دوران بوش تخريب شده بود بازسازي كرده، ابتدا به سراغ مسائل آسان رفته است كه تا به سرعت قادر به رفع و رجوع آنها باشد.بحث درباره بلوك هاي ديگر موضوع اين نوشته نيست، اما درباره روسيه اين مسئله به طور كامل صادق است. همه مسائلي كه روس ها و امريكايي ها اخيرا بر سر آن توافق كرده اند مسائلي آسان است كه اساسا توافق درباره آنها هيچ وقت دشوار نبوده است وبررسي آنها نشان مي دهد دو كشور عمدا از ورود به مذاكره در مورد «مسائل امكان ناپذير» پرهيز كرده اند. شاخص ترين توافق روسيه و امريكا در ماه هاي اخير منتفي شدن استقرار يك سپر دفاع موشكي امريكايي در اروپاي شرقي و در مجاورت مرزهاي روسيه است. اين درست است كه در هر حال معامله اي صورت گرفته و موضوع همانطور كه منابع روس و امريكايي هر دو گفته اند به مسئله ايران بي ارتباط نيست ولي بايد توجه كرد كه اولا سپر دفاع موشكي مورد بحث، اصلا وجود خارجي نداشت و امريكايي ها در واقع يك برنامه اجرا نشده را به روس ها فروختند و ثانيا امريكا به دليل مشكلات ناشي از بحران مالي جهاني همانطور كه جوزف بايدن سال گذشته در كنفرانس امنيتي مونيخ گفت از بيش از يك سال قبل تصميم گرفته بود كه اين طرح را منتفي كند. در مورد پيمان استارت هم واضح است كه يك علاقه دو طرفه وجود داشته است. نه روسيه و نه امريكا ديگر نمي خواهند و قادر هم نيستند كه همانند دوران جنگ سرد وارد يك مسابقه بسيار پر هزينه در زمينه توليد و انباشت سلاح هاي هسته اي بشوند پس ظاهرا بهترين كار همين بوده كه با تمديد پيمان استارت، يك محدوديت اختياري در اين زمينه را بپذيرند.در مورد دو مسئله مرتبط با ايران يعني عرضه سامانه دفاع موشكي اس 300 و نيروگاه بوشهر هم موضوع كم و بيش از همين قرار است. روس ها در هر دو مورد اجراي قراردادها را به تعويق انداخته اند اما توان منتفي كردن آن را ندارند. روسيه در زمينه تسليحات و خصوصا در مورد فناوري هسته اي يك صادر كننده عمده نيست و به همين دليل مجبور است بازارهاي محدودي را كه در اختيار دارد به هر قيمت ممكن حفظ كند. روس ها به خوبي مي دانند بازار عرضه اين فناوري ها در سطح جهان اكنون بسيار وسيع است و ايران به محض اينكه احساس كند آنها شريك قابل اعتمادي نيستند - احساسي كه اكنون تا حدود زيادي شكل گرفته- به سراغ تامين كنندگان ديگر خواهد رفت. همين حالا مثلا در مورد فاز 2 نيروگاه بوشهر پيشنهاد هاي بسيار خوبي روي ميز ايران است كه لابد روس ها از آن بي خبر نيستند. بنا بر اين بسيار بعيد است كه روسيه با توجه به موقعيت جديد ايران پس از مذاكرات وين كه عملا در حال وارد كردن غني سازي خود به فاز تجاري و منتفي كردن قطعنامه هاست، ريسك يك «خيانت بزرگ» را بپذيرد و چيزي بيش از امتياز تاكتيكي تاخير در همكاري با ايران تقديم امريكا كند ضمن اينكه حتي اگر چنين باشد ايران كه چند ده تن سوخت نيروگاه بوشهر را دريافت كرده چيز زيادي از دست نمي دهد و خود به تنهايي يا با كمك شريكاني ديگر قادر به اتمام چند درصد باقي مانده از كار نيروگاه بوشهر خواهد بود.براي فهم آنچه به واقع بين روسيه و امريكا در مورد ايران گذشته در واقع بايد دو سطح از بحث را از هم تفكيك كرد و اهميت هر يك را به درستي محاسبه نمود: سطح استراتژيك و سطح رسانه اي. در سطح استراتژيك آنچه ميان روسيه و امريكا مبادله شده چنان كه گفته شد امتيازهايي داراي ارزش متوسط است و لذا نمي توان بر مبناي آنها يك معامله بزرگ درباره ايران ترتيب داد. روس ها و امريكايي ها هنوز وارد هيچ يك از حوزه هاي دشوار و دردسر ساز در روابط خود كه مسائلي مانند گسترش ناتو به شرق، عضويت كشورهاي آسياي ميانه در آن، يا اقدامات امنيتي امريكا در آسياي ميانه براي تغيير ژئوپلتيك اين منطقه را در بر مي گيرد، نشده اند. مهم تر از اين، امريكا و روسيه براي انجام يك معامله بزرگ در مورد ايران بايد يك مسئله اساسي را ميان خود حل كنند و آن هم اين است كه بتوانند يك ارزيابي يكسان از شدت تهديد ناشي از برنامه هسته اي ايران به دست بياورند و اين موضوعي است كه هيچ دورنماي روشني ندارد. به زبان ساده تر، تا زماني كه امريكا نتواند بلوك هاي ديگر از جمله روسيه را متقاعد كند كه برنامه هسته اي ايران همانقدر كه براي امريكا و صهيونيست ها خطرناك است، براي آنها هم خطرناك است، طراحي براي انجام اقدامات دستجمعي پر شدت عليه ايران بي معناست. حقيقت اين است كه امريكايي ها و صهيونيست ها در پيش بردن اين پروژه، يعني خطرناك جلوه دادن برنامه ايران براي همه جهان توفيق چنداني نداشته اند و به همين دليل اكنون تعداد كشورهايي كه حاضرند با هر ديوانگي از جانب امريكا عليه ايران همراهي كنند بسيار اندك و بلكه نزديك به صفر است. وضع اكنون به گونه اي است كه مي توان گفت «اصل موضوع شيراك» -جمله اي كه ژاك شيراك رييس جمهور سابق فرانسه در مورد برنامه هسته اي ايران گفت و خشم دوستان غربي اش را برانگيخت- مقبوليت عام پيدا كرده است و آن هم اين است كه «هزينه بازداشتن ايران از دست يابي به فناوري هسته اي بيشتر است از هزينه زندگي با يك ايران هسته اي».اگر معامله چندان بزرگي بين روس ها و امريكايي ها انجام نشده و ارزيابي استراتژيك اين دو كشور از تهديد ايران هم يكسان نيست، پس اظهارات اخير روس ها و فضايي كه رسانه هاي غربي در مورد آمريكايي شدن موضع روسيه ساخته اند را چگونه بايد تبيين كرد؟ اينجاست كه به سطح دوم بحث يعني سطح رسانه اي مي رسيم. حقيقت اين است كه همه تلاش امريكايي ها كه روس ها هم با آن مخالف نيستند اين است كه در مقابل ايران از «ارعاب» نتيجه بگيرند نه «اقدام» چرا كه مي دانند اقدام موثر، نه ممكن است و نه مطلوب. بنابر اين كاملا منطقي است اگر فرض كنيم روس ها و امريكايي ها با هم توافق كرده اند كه براي شكستن اراده ايران بهترين راه اين است كه در مقابل ايران مانور اتحاد بدهند تا ايران دريابد كه محاسبه روي اختلافات اين كشورهاي به صرفه نيست و به اين ترتيب از ترس مجازات هاي بسيار خطرناك دستجمعي در آينده، كوتاه بيايد. در واقع مي توان گفت روس ها و امريكايي ها مشكلي را كه پاي ميز مذاكره قادر به حل آن نبودند در فضاي رسانه اي و پشت ميكروفون حل كرده اند و امتيازهايي هم كه بين آنها مبادله شده بيش از آنكه ارزش واقعي داشته باشد ارزش رسانه اي دارد. ايران بناست بترسد، اما اگر نترسيد كسي انگيزه اي براي ورود به تقابل واقعي ندارد.اين بحث البته همچنان ناقص است اما يك جمله را در پايان حتما بايد اضافه كرد. فرض كنيم روس ها واقعا و صددر صد معامله كرده باشند. انتهاي قصه چيست؟ آيا همه هنر روس ها و امريكايي و همه رفقاي ديگرشان بيش از اين است كه 5 قطعنامه قبلي عليه ايران را تبديل به 6 قطعنامه بكنند؟! آن طرف تر خبري نيست. آقاي اوباما و دوستانش بهتر است همين حوالي اقامتگاهي پيدا كنند.مهدي محمدي         
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.